- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
قلم مطهر و صفحه مطهر و تحــریر به آب و تاب کنم وصف آیـۀ تطهـیر تو کیستی که همه قاصرند از درکت چگونه می شود آخر تو را کنم تفسیـر مـقـابــل قــدمت جـبـریـیــل زانـو زد ز بس جلالیت ذات توست عـالـم گیر به پیـشـگــاه شما از خــدا پیـام رسید سلام حضرت کوثر؛ سلام خیر کـثیر قسم به لوح و قلم گــر اراده فـرمایید به باب میل شما می خورد رقم تقـدیر میان خانه نشـستید و ذکــر می گوئـید تمام ارض و سماوات غـرق این تکبیر تمام خلق تو را در نـقاب دیـده و بس فقط خدا رخ تو بی حجاب دیده و بس زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی کجا به کـوتهی فکـر ما خـطـور کنی اگـر قـنــوت بـگـیــری میـان سجـاده تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی کـلـیم خانـۀ حیدر! به یک دعای سحر سرای کوچک خـانه شبیه طـور کنی تو بهجت دل مولایی و به یک لبـخند وجود خسـتۀ او را پُـر از سرور کنی فضای کوچه پر از عطر سیب میگردد ز هـر دیار اگر لحظه ای عبور کنی تو روح عاطفه ای؛ گرچه من گنه کارم مرا مباد ز خود لحظه ای تو دور کنی غـبـار راهـم و تو سایۀ ســرم هـستی چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی دگــر زمــان ســـرور پـیـامـبــر آمـد که گـاه زخــم زبـان قــریش سـر آمد تو هـمـزبــان خدیجه شدی میان رحم که غم مخور شب تنهایی ات سحر آمد برزگ بـانوی کعبه چقدر تنها بود... ز دیــده های پر از مهر او گـوهر آمد شـمـیـم سیب بهشت از حجاز می آید نـگـار ماست غـریـبـانـه از سفـر آمد خدا برای علی خلق کرده است تو را بـرای شیـر خـدا بـهـتـرین سپـر آمـد به روی شانۀ تو بیرق عـلی برپاست علی که فاطمه دارد همیشه پابرجاست کریم شهر علی سفره دار زهــرا بود جـمال حق علی...آینه دار زهـرا بود به دست خالی از این خانه سائلی نرود که در کنار علی خانه دار زهـرا بود قسم به آن زرهی که همیشه پشت نداشت میان دست عـلی ذوالـفـقار زهرا بود اگرچه نام علی هم ردیف با نمک است بر این مـلـیح زمانه نگـار زهـرا بود همه زمین و زمان در طواف روی علیست مطاف روی علی در مدار زهرا بود حسن کریم و حسین دست گیرعالمیان همیشه محـور این اعـتـبار زهرا بود از آن زمان که گل ما به عشق می آمیخت خدا خدایی خود را به پای زهرا ریخت خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد کنیز خویش صدا کرده و مکرم کرد صدای هــر تـپـش توست ذکـر عـلی به این صدا همه ی ذکر ها منظم کرد میان عرصۀ محشر شـفاعت همه را به گوشه ای ز نخ چادر تو محکم کرد سپـس گـشـود مـسیـر ورود جـنت را گــروه فــاطمیون بر هـمه مقـدم کرد چـکـیـدۀ جــلوات تـو و عـلـی روزی حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد برای اینکه بمـاند هـمیـشه جـلــوۀ تو میــان قــامت زینب تو را مجسم کرد به هـرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد میان آن در و دیوار خون تازه نشست بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
پرواز مي دهيم كه بال و پرت كنيم معــراج مي بريم كه پيـغمبرت كنيم ديگر بس است خلوت چله نشيني ات وقتش رسيده است مقرب ترت كنيم دست گل قديمي خود را ازاين به بعد دست تو مي دهيم كه تاج سرت كنيم حالا نماز شكر بخوان فـديه اي بـده تا صاحب زلال ترين كـوثرت كنيم می خواستيم فــرق كني با پـيـمبـران مي خواستـيـم آينـه ی ديگـرت كنيم اين سيب را بگير و برای خودت ببر وقتش شده است فاطمه را دخترت كنيم شـايـسته است ؛ با پدر فـاطمه شدن از خــانـوادۀ پـسـري ابـتـرت كـنـيم ميخواستيم نسل تو زهرا نصب شود ضرب المثل براي عجم تا عرب شود خورشيد، آفتابي انـوار فـاطمه است صبحي اگركه هست بدهكار فاطمه است آئينه اش سه مرتبه خود را ظهور داد پيغمبر و علي همه تكرار فاطمه است هر جلوه ای كه جلوي نوري نميشود زهرا شدن فقط و فقط كار فاطمه است شــام زفــاف پـيـرهن كـهنه می برد اين تازه اولين شب ايثار فاطمه است فــردا اسيـر دست جـهـنـم نمـی شود امروز هركسي كه گرفتار فاطمه است زهــرا اگــر نـبــود ولايت نـداشتـيم گمــراه مي شــديم و هـدايت نداشتيم زهـرا بنـا نداشت خودش را بـنا كند ميخواست، بنده باشد و يا ربـنا كـند مثل عـلـي عـروج نمازش امان نداد اصلا به پـاي پُـر ورمش اعتـنا كند تا كـه مدينه از گـل تـوحـيد پر شود كافي است در قنوت، خدا را صدا كند طبق روال هر شب جمعه نشـسته تا قبـل خودش سفارش هـمسايه را كند دستي كه پيش خانۀ زهرا دراز نيست در شرع بر جنازّ آنكس نماز نيست او آمد و خـزان زمين را بهـار كرد برشاخه هاي شكوفۀ عصمت، سواركرد آيـا بــدون مهــر منـاجــات فـاطـمـه مي شد به سجده كردن خود افتخاركرد؟ وفتي شب زفاف، پيمبر رسيد و بعد بين علي و فاطمه ، تقسيم كار كرد خوشحال شد تمامي احساس معجرش وقتي رسول، فاطمه را خانه دار كرد آن هم براي حاجت مسكين شهر بود روزي اگر ز حـادثه ميل انـار كرد اخلاص پينه هاش هميشه زبانزد است از بسكه دست فاطمه در خانه كار كرد وقـتي تـمام قـاطبه ها بي حماسه بود خود را خميده كرد ولي ذوالفقار كرد پس ميشود براي عوض كردن زمان نـو آوري فــاطـمـه را اخـتـيار كرد بي فاطمه كه شيعه شكـوفا نـمي شود شيـعـه مريد دشمن زهــرا نمی شود دنيا نـديـده است سفـرهاي اين چنين جز درهواي فاطمه پرهاي اين چنين ديــروز می شدند درختان بـدون سر امـروز می دهند ثـمـرهای اين چنين سر مي دهيم و منت ياغي نمي كشيم همواره سر خوشيم به سرهاي اين چنين دارد بساط كفر زمين جـمع مي شود پيچيده در زمانه خبرهاي اين چنين اصلا بـعـيـد نيسـت رو كـنــد به مـا از مادری چنين و پسرهاي اين چنين لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه آري عجيب نيست ظفرهاي اين چنين دلهاي ما هميشه پُر از ياد فاطمه است اين سرزمين قلمرو اولاد فاطمه است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در آســـــمان ندیده کسی أختری چنین یزدان نهفته در صدفش گوهری چنین سیب بهشتی است به دامــان مصطفی هرگز نداشته پدری دخــــتـــری چنین جز فـاطمه که ( أم أبیها ) لقب گرفت دیگر نبوده بــــهر پـــدر مادری چنین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
زهرا بهانه ای ست که عـالم بنا شود او آمـــده کــه مـادر آئـــیـنـه هـا شود او آفــریده گشت که یــک چند مدتی نـور خدا بـه روی زمین جابه جا شود او از خدا رسیـــد به پیـــــغمبرخــدا تا قـفـل پـلکهــای شـده بـسته وا شود او آفریده شدکه دراین روزهای سخت زهرا شود؛علی شود ومصطفی شود او مادر تمامیِ دلهــــای حیـدریـست بایـد که کُـفـو فاطـمه شیـر خـدا شود هرکس مگر که مادرمعصوم میشود او آمــده که مــادر کـرب و بلا شود زهـرا اگر نبود چگونــه بـه عالمی؟ صدها روایت از مِی کوثرعطا شود بی اذن فاطمه کسی اصلاًاجازه داشت؟ برروی خاک و اوج فلک پیشوا شود ای خوش بحال آنکه درآن لحظه حساب بـا انـتـخـــاب مـادری او سَــوا شـود مادر سلام روز ظهورت مبارک است لعنت برآنکه منکر صـدق شـما شود ما را گــدای خانه لطفت حساب کن ما را بــرای نوکــــریت انتخاب کن مادرتویی که قدر شما بی نهایت است هرجمله ی تو شامل صدها روایت است درهر کجا که نام شما ذکر می شــود تفسیر پایداری وصبر وصلابت است جبریل باهزار ملک ریزه خوارتوست سوگند خورده هرشبِ اینجا ضیافت است هر کس مقـام نوکریت را فـروختــه جان حسین و جان حسن بی لیاقت است تاریخ ثبت کرده که این جان نثـاری ات بهـرعـلـی نـمـونه اصل ولایت است سلمان زخاک خانه تو رزق می گرفت این است روزوشب همه کارش ارادت است شاگـرد برتــرین تو واللهِ زینب است تندیس عفت است؛ خداوند عصمت است از گرد چادرت همه عالم درست شد صدها هزار بیرق و پرچم درست شد خورشید سبز نیمه شبِ انــتظار، تو شـیریـنی همیــشه فـصل بـهـار، تــو ابری ترین هوای تو سجاده های شب هر روزتا به شب نفس روزه دار تو ای رحمت تو شـامـل حال تمام خلق روی سرم دوباره ز رحمت بـبار تو ماهرچه هست از تو ولطفت گرفته ایم تــا روز حشر پیـش خدا اعتـبار، تو ما باعـلی امام تو؛هم رأی می شویم هـر دم برای شیر خدا ذوالفـقار، تـو آن روز که تـمـامی مردم پیـــاده انـد بـر روی ناقه های بهشتی سـوار، تو محشر به نام پاک تو محشورمیشویم بی اذن تو ز درب جنان دور میشویم توآمدی که در شب دلهـــا قمر شوی در سیـنۀ شکـسـتۀ دوران گُهر شوی توآمــــدی که قـامت دیـن را بپا کنی بر شاخه های نخل ولا برگ و بَر شوی تو آمدی که سوره کــوثر بــــیاوری تو آمـدی برای عـلی بـال و پرشوی توآمدی که مادری ات رانشان دهـی تـو آمدی که مـادر کــل بـشـر شوی مـــــعنای اصــل ام ابیها فـقـط تویی تو آمـدی کـه باعـث فـخـر پدر شوی تـو آمدی که در دل دریای شعله هـا مثل کـتاب سـوخته ای شعله ور شوی تو آمدی که برلب سادات روز و شب شـعـر بلـند مـادرم و مـیـخ در شوی تو آمدی که باطن شهری عـیان شود تو آمدی که شاهـد مرگ پـسر شوی من که برای مدح تو چیزی نـداشتـم تنها قلــم بــــه صفحه قـلـبـم گـذاشتم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شنـیده می شود از آسمان صدایی که کشیده شعر مرا بـاز هـم به جایی که نبود هـیچ کسی جز خدا، خدایی کـه نــوشت نـام تو را، نــام آشـنایـی که پس از نـوشتن آن آسمان تبـسم کـرد و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد نوشـت فاطمه هفت آسمان مزین شد نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد دلیـل خــلق زمین و زمان معـین شد نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته اسـت غزل قصیدۀ نابی که در ازل گفـته است نوشت فـاطـمه تعریف دیگـری دارد ز درک خـاک مـقــام فـراتـری دارد خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد درون خـانـه بهـشت مـعـطـری دارد پدرهمیشه کنارت حضور گرمی داشت برای وصف تو ازعرش واژه برمی داشت چراکه روی زمین واژۀ وزینی نیست و شأن وصف تو اوصاف این چنینی نیست وجای صحبت این شاعرزمینی نیست و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست خدا فراتراز این واژه ها کشیده تو را گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تو را که گِرد چـادر تو آسمان طواف کنـد و زیر سایـۀ آن کـعـبه اعـتکاف کند ملک بـبـیـنـد و آنگـاه اعـتـراف کـند که این شکوه جهان را پُرازعفاف کند کـتاب زنـدگی ات را مرور باید کرد مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد درآن زمان که دل ازروزگاردلخوربـود و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود درون خـانـۀ تو نـان فـقـر آجـر بـود شبیه شعب ابی طالب از خدا پُـر بود بهـشـت عـالم بالا برایت آمـاده است حصیرخانۀ مولا به پایت افتاده است به حکم عشق بنا شد درآسمان عـلی علی از آن تو باشد، تو هم از آن علی چه عاشـقـانه همه عمر مهربان علی به نان خشک علی ساختی به نان علی از آسمان نگـاهت سـتاره می خـواهم اگر اجازه دهی با اشـاره می خـواهم به یاد آن دل از شهـر خـسته بنویسم کنـار شعـر دو رکعت نشسته بنویسم شکـسـتـه آمده ام تا شکـسـته بنـویـسم و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم به شعر از نفـس افـتاده جان تازه بده و مادری کن و این بار هم اجازه بده به افـتـخـار بـگـوئـیم از تـبار تـوأیـم هنوز هم که هنوز است بی قرار توأیم اگرچه ماهمه در حسرت مزار توأیم کنار حضرت معصومه در کنار توأیم فضای سینه پر ازعشق بی کرانۀ توست کرم نما و فرودآ که خانه خانۀ توست
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
صبح طلوع زهـرۀ زهـرا رسـیـده است پـایـان ظـلـمت شـب یـلـدا رسـیـده است ای روزگــار، دورۀ هـجـران تـمـام شـد یعنی برات وصل به امضا رسیده است بگشای چــشم شـوق به سوی فرشـتگان ای بــاغ گـل زمان تـمـاشـا رسیده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
آن شب زمين مكه بر خـود ناز مى كرد با ناز خود درهاى رحمـت باز مى كرد آن شب شفق درباغ دلها لاله مى كاشت آن رابه عشق يارهجده ساله مـى كاشـت آن شب سپيده جامه برتن چاك مى كرد گرد ملال از روى احـمد پــــاك مى كرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بين محراب ازل گـرم سـجــودي بـانو اولـيـن فـاطـمـۀ صبـح وجـودي بـانـو سرّ«لولاک» که تکليف مرا روشن کرد علـت خـلـقـت افـلاک تـو بـودی بـانو کس ندانست که جبريل نگاهت يک عمر با خدا داشت عجب گفت وشنودي بانو هر سحرگـاه تــو معـراج دمـادم داري بـال پـرواز تو نشناخت فـرودي بـانو بـاز از جنـت الاعلای تو سمت ملکوت هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو پلک بر هم زدی و عشق به جريان افتاد صد و ده پنجره اعـجاز گـشودي بانو آمــــدی آیــــنــۀ نـور الهـــی بــاشـــی حسـن مطــلق شوی ولا یتناهی باشی عصمت حضرت حق شد متجلي در تو مـيفـرسـتـد خـود الله تـحـيـت بـر تـو روي لـب زمــزمـۀ نـابِ تبـســم داری با خدايـت چـــه کـليـمانه تکــلم داری آسمان با تو و تسبيح لبت مأنوس است روشني بخش دل و جان تو يا قدّوس است آمــدی آینــــۀ عــصمـت ایــزد بــاشـی آمـــدی ام ابـیــهــای مــحـمـد بـاشــی نبي الله بـه ديـدار تــــو عـــــادت دارد با تمـاشای تو هر لحظه عبـادت دارد قلب پر مِهرتو گنجينة الاسرار نبيست کوثری سهم جهان درطلب تشنه لبيست آمدی فاطـمــه صبـح ازلي روشـن شد آمدي فـاطمه چشمان عـلی روشن شد چشم مولاکه شد از نو رتو روشن ای ماه گـفـت: لا حــــول و لا قــوة الا بــا لله نام تو فاطمه يا فاطمه تسبيح عـلی ست ياد تو لحـظۀ اعجاز مفـاتيح علي ست عاشقانه تو که با ياد عـلـي مـی خـواني دم به دم در همه جا نادعلي ميخواني شده تسبيح لـبـت نغـمــۀ حـيـدر حـيـدر ذکر هر روز و شبت نغمۀ حيدر حيدر با تو تکليف قدر حکم قضا معلوم است در کنار تو دگر صبر ورضا معلوم است تو که در بندگي و زُهد و وفــا دريايی پـارۀ قـلـب نـبـي، انـسـيـة الـحـورايي لحظه هايت همه ايثـار، صداقت، تـقـوا راضيه، مرضيه، صديقه، زکيّه، زهرا حب تو موهبت حضرت حـق در دل هاست خانه ات تا به ابد مقصد سرمنزل هاست خانۀ ساده ات ازصدق وصفا لبريزاست قلب سجاده ات از شور دعا لبريزاست رحمت وجود وسخا جلوه اي ازآيۀ توست که مُقدّم به تو يا فاطمه همسايۀ توست خانه داري تو که شهـرۀ آفـــاق شــــده عرش أعلی به تماشای تو مشتاق شده هر کس از باغ بهشت توسخن ميگويد از بـزرگي و کرامات حـسن ميگويد بر سر دوش نبي نور دو عيـنـي داری جان عالم به فدايت! چه حسيني داری در کرمخـانـۀ لطـف تـو مـقـرب بـاشـد هر که خاک قدم حضرت زينب باشد قدر يک گوهر يکدانۀ تو مکـتوم است ام کلثوم تو مـانند خودت مظلوم است از نگاه تـو فـقــط نــور خــدا مـيبـارد هر کسي نـام تو را روي لبش ميآرد نا خودآگاه دلش چشمه ای از ايـمان است هرکسی نيست دراين دايره سرگردان است بين دسـتان تـو دسـتـاس اگـر ميگـردد گردش کون ومکان هم به تو برميگردد آسمان محــو تو و این همه معصوميّت گـرهـي زد بـه پـر چـادر تو بـا نـيّت چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین آسمان دور سرت گرم طواف است ببین هر کسي نزد تو احساس بهـشتـي دارد چــادرت رايحـۀ يـاس بـهـشـتي دارد چه بگويم که بود فاطمه جان درخور تو عالمي گـشتـه مـسلمان تو و چادر تو مدحت اي سورۀ بي خاتمه کی کار من است شرح اوصاف تو يا فاطمه کی کارمن است جنتي هست اگر، شمس دل افروزش تو عالمي هست اگر،ماه شب و روزش تو کيست که رتـبـۀ والاي تــو را دريـابـد خـاک زيـر قـدمـت مـرتـبـۀ زر يـابـد آب مهريۀ تو گـشـتـه و تـطهــيـر شـده در دل شيعه فقـط مهر تو تکـثـير شده حب تو روشني عـرصـۀ محـشـر باشد در دل هـر که ولاي تو و حـيدر باشد ميشود با نظر لـطـفـت الـهــي، مـادر به سوی جنت الاعلای تو راهی، مادر اين تويي که همه جا اذن شفاعــت داری تو که در هر نفست صبح هدایت داری انقلاب تــــو شــده مـبــدأ ايـمـان مـادر شده مديون تو و خون تو، قرآن مادر با وفــاداري تــــو راه ولايت باقيست راه ايثار و صبوری و شهادت باقيست یک تنه در وسط کوچه قیامــت کردی بسته شد دست علی و تو امامت کردی با قيامت به همه درس بصــيرت دادی تو به دين بار دگر شوکت و عزّت دادی نقش يا فاطـمه سر بـنـد مجــاهـدها شد امـتــداد ره تـو نـهضت عـاشـورا شد مکتب سرخ تو الحق که حسيني ها داشت نسل نورانيات اي عشق؛خميني ها داشت ماند نام تو و در کل جهـان نامـــي شد نـور تـو مــطلع بيـداري اسـلامي شد همه دنيا شده فـريـاد عــدالت خــواهي کاش ايـن جمعه شود با مددِ تو راهي آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست عـالـمي منتـظـر گفـتـن بسم الَّله اوست کاش ميآمد و بـوديـم کنـارش، يـارش هر کجا هست خدايا به سلامت دارش
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است شیرین شده است وماحصلش این غزل شده است تـاثـیـر مهــر مــادریت بوده بـر زبــان این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است مادر! حـضور نام تو در شعــرهای من لطف خداست شامل حال غزل شده است غیراز تو جای هیچ کسی نیست در دلم این مسأله میان من و عشق حل شده است سیــاره ای که زهــره نـشد آه می کـشد آه است و آه آنچه نصیب زحل شده است زهــرایــی و تــلألـــو نـور مــحــبـتـت در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است با نام تو هوای غـزل معنوی شده است بی اخـتـیار وارد این مـثـنوی شده است هـرگز نبوده غـیــر تو مضمون بهتری تنـهــا تـویــی که بر سر ذوقم می آوری نامت مــرا مسافر لاهــوت کـرده است لاهوت را شکوه تو مبهـوت کرده است از عــرش آمـدی و زمین آبــرو گرفت بایــد برای بـردن نــامت وضـو گـرفت نـور قــریـش! تا که تویـی صاحب دلـم غــرق خـداست شـعـب ابـی طالـب دلـم عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است از این شـکـوه، سـاده نباید عـبـور کرد بـایــد مــدام زنـدگــیـت را مـرور کـرد چون زندگیت ساده ترازمختصر شده است پیش تجـمـلات، جهازت سپـر شده است آیـیـنـه ای و سنگ صبــور پـیــمـبـری در هـر نـفـس برای پــدر مثـل مـادری اشک شما عذاب بهشت است، خنده کن لبخندت آفـتـاب بهشت است، خـنـده کن دنــیــای ما نــبــوده بـرازنــده ی شـمـا هـجــده نفس زمیــن شده شرمآنـدۀ شـما آیـیـنـه ای نــهــاده خــدا بـیـن سـیـنـه ام حس می کـنــم مــزار تو را بین سینه ام مانـنـد آن خسی که به میـقـات پـر کشید قـلـبــم به سوی مـادر ســادات پـر کشید
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
زهراست دختری كه پـدر را چو مادرست زهراست سوره ای كه مُسمّـا به كوثرست زهراست بضعه ای كه رضایش رضای حق از خـشـم او خــدای مـدبِّـــر مـكــدّر سـت یـغمبری مگر به دوتا معجز آوری ست؟! او نیز فـضّه اش به خـدا معـجـز آور ست هــمـتـا نــداشـت فـاطـمـه، یـا ایّـهــا الأنـام كفوش به عالمین فـقـط شخـص حیدر ست افسوس در تـهـاجـم طـوفـان غـم شـكـسـت آن سـیـنه ای كـه مخـزن اسرار داور ست دیـروز جـمـــع ســالــم بـیـت نـبــوّت و... امروز جمـع ســرخ و كـبـودِ مـكـسَّر ست دنــــیـا نـداشــت حــوصـلـۀ فـهـم شــأن او درك مـقـام واقعـی اش روز مـحـشـر ست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ازل بـرای ابـد مُـلـک لایــزالـــش بود چه فرق میکند آخرکه چند سالش بود؟ حریم عرش خدا بود سـقـف پـروازش تـمام وسـعـت عـالـم بــه زیر بـالش بود وجودخون خدا را به شیرخود پرورد بزرگِ کرب و بلا طفـل خردسالش بود پس ازغروب که خورشید راه خانه گرفت چراغِ کوچه ی شــب قامت هلالش بود زمین شب زده را رشک آسمان میکرد اگر فزونتر ازآن خطبهها مجالش بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
صحبت ازدستی که رزق خلق را میداد شد هر کجا شد حرف از بانو، به نیکی یاد شد گردش تسبیح او افلاک را تـدبــــیر کـــرد از پر سجاده اش روح القـدس ایــــجاد شد او که جای خود، گلوبنـدش اسیر آزاد کرد حُر هم از یمـــن ادب بــــر نام او آزاد شد روضه رضوان رضای حضرت صدیقه است از گــــل ســــرخ لبـــاس او، فدک آباد شد مــــعنی نازک برای روضه اش آورده ام وقــــت پروازش پـــــرسـتویی اسیر باد شد بــــا پر زخمــی دعاگوی شب همسایه بود دســــت او روزی رســــان خانه صیاد شد ایــــن در آتــش گرفته نیز حاجت می دهد ایـــــن در آتـــــش گـرفته، پنجره فولاد شد روضه مظلومه،بعد ازرفتنش مکشوفه شد تا مصـــیبت خوان کوچه صورت مقداد شد بعــــد پیــــغمبر اگــــرچه با تبسم قهر بود لحظــــه ای با دیــدن تابوت، زهرا شاد شد اشکهایش گـاه میگوید حسن، گاهی حسین گریــــه هــــای آخــــرش موقوفه اولاد شد مــــریم آمــد تا شریک گریه ی کوثر شود روضه او کاف وهاء ویاء وعین و صاد شد
: امتیاز
|
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
بی گمان امّ البنین با عشق نسبت داشته چون که درنزدعلی بسیارحرمت داشته التـفاتی کـرده مولامان و با این التـفات بر سر آن مهــربـان بسیــار منّت داشته بی جهت ننشسته مهرش بر دل وجان علی فـاطمه با فـاطمه، قطعـاً شباهت داشتـه نـام این بانـو کـنــار نام زهـرا می برند بس که این بانو به آن بانو ارادت داشته صاحب این روح زهرایی شدن آسان نبود سال ها روی لبش کوثـر تـلاوت داشته تا که بغض بچه ها با نــام مـادر نشکند ازهمین هم نام بردن هم؛ خجـالت داشته رنگ نخلستان گرفته چشم های عاشقش بس که با غم های مولایش رفاقت داشته مــادر عـبّـاس شد تا عـلـقـمـه بـاور کند خون او در اصل عاشورا شراکت داشته از مزار خاکی اش هم میتوان فهمید که هرکسی شد فاطمه سهمی ز غربت داشته یا اباالـفـضلی بگو کــز خانــل امّ البنین دست خالی بر نگشته هرکه حاجت داشته
: امتیاز
|
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
با آه آه خــویــــش پُلی تا فــلک زدی آتش به جان و هســتی خـــیل ملک زدی ای بانـــوی مقـــدس گــلخـــانــۀ علی تکیه ز قدر و مــــنزلــتت بر فلــک زدی دیدی که خالص است ابوالفضل نـاب تو وقتی عیار گــوهر خـــود را محک زدی بــــا نالـــۀ حسیـن حسیـنت گریســتی بر زخم های جان و دل خـود نمک زدی بازینب و رباب در این خـلوت غریب خیمه به پاس سوگ وغمی مشترک زدی از تو قیــام گریه به پا شد،که دربقیع نالــــه بـــــه وارثـــــان زمـین فـدک زدی بس کن وفایی از غم این شرح جانگداز بار دگـر شراره به جــــان ملـــــک زدی
: امتیاز
|
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
ای امیرالمؤنین را یـــار یــــا امّ البنین ای سرا پا پــاکی و ایثار، یا امّ البنین مکتب تو مهربانی؛ اسوه ی تــو فاطمه داری از او همچنان آثار، یا امّ البنـین دامنت عبّاس پرور؛همسرت مولا علی مرتضی خو فاطمه رفتار، یا امّ البنین بهــر فرزندان زهرا بعد زهرا مادری از تو آید ای عـلی را یار، یا امّ الــنین از توبرد عبّاس میراث وفا وعشق را تا که شـد سقّـا و پرچـمدار یا امّ البنین زن پــدر نه؛ مادر ریحانه های فاطمه از محبّت از وفـا؛ سرشار، یا امّ البنین بوده ای چون حضرت زهراغریب شهرخویش غربت قبـرت کنــد اقرار یــــا امّ البنین چارفرزند تو درصحرای سرخ کربلا چـار شیر بیشـــــۀ پیکار ،یــا امّ البنین جعفر وعثمان و عونت اختر و عبّاس ماه بین آل احمـد مخــتــــار، یــــا امّ البنین چار فرزند شهیدت گشت تقدیم حسـین در زمین کربــلا هر چار، یا امّ البنین چار داغت بود بردل باز بود اشکت روان بر حسین آن رهبـر احرار یا امّ البنین بود نامت فاطمه دردا که همچون فاطمه گریه کردی روز و شب بسیار یا امّالبنین فاطمه از داغ پیغمبر تو از داغ حسین سینه پُـر از ناله های زار، یا امّ البنین گریـه کن یـا فاطمه در ماتم آن فاطمه کـز عدو پیوسته دیـد آزار، یا امّ البنین تو نخوردی سیلی ازدشمن میان خانه ات تو ندیـدی صدمه ازمسمار، یا امّالبنین دست تو سالم ولیکن بازوی زهراشکست پیش چـشـم حیـدر کرّار، یــــا امّ البنین گریــه کن ای مادر عبّاس بهر فـاطمه ای روان اشک تو بر رخسار یا امّ البنین چشم «میثم» درغم تو درعزای فاطمه گشته از خون جگر سرشار،یا امّالبنین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت سکینه و حضرت ام البنین سلام الله علیها
با نور استجابت و ایمان عجین شدی وقتی که با ولی خدا همـــنشین شدی عطــر بهشت در نفست موج میزنـد حـالا دگر تو بانوی خُـلد بـرین شدی زهراکهرفت دلخوشی ازخانه رفته بـود تو آمدی واین همه شورآفــرین شدی بی شک برای مادری زینب وحسین شایسته ای که فـاطمه ی دومیـن شدی در سیره ات شکوه نجابت چه دیدنی ست آوازۀ خضوع و خشوعت شنیدنی ست یعنی حسین فاطمه جانم فدای توست عباس من، فدایی کرب وبـلای توست با خود دوباره خاطره ها را مرورکن از روزهـــای خوب مدینه عبـور کن این روزهاکه خاطره هاهم دمت شدند تنـــها انیس قـلب پـر از ماتـمت شدند چندی ست پاره های دلت رفته اند آه تومانده ای ونم نـم این اشک گاه گـاه با قلب توحکایت هجران چه ها نکـرد یک لحظه هم تو راغم و غربت رها نکرد تنگ غروب بود ودلت ناگهان گرفت ماننـــد چـشم ابری تو آسـمان گرفت پُرشد زعطرسیب غریبی هوای شهر پیچید بـوی پــیرهنی در فضای شهر مثل نسیم کوچه به کوچه خبــر وزید مـــادر بیــا که قافلـه ی کربلا رسید یک شهر چشم منتظر واشک بی امان برگشته است از سفر عشق کـاروان برگشتهـ با تلاطم اشک و خـروش آه دارد هزار خاطره از دشت و خیمهگاه تومی رسی وروضه هم آغاز میشود بغض از گـلوی خاطره ها باز میشود هر کس نشسته گوشه ای وروضه خوان شده اما سکینه بـــا دل تـو هــمزبان شده هم ناله با دو چشم ترت حرف میزند از جـای خالی پسرت حـرف میزند: یادش بخیر لحظه ی شیریــن گفـتگـو یادش بخیر زمزمه های عـمـو عمو یادش بخـیـر دیـده ی بیـــدار کربـــلا شب ها صدای پــای علمدار کـربـلا یادش بخیرمشک وعلم در دو دست او آرامش تـمـام حــرم در دو دسـت او در چشم هاش عشق و نجابت خلاصه بود او ترجمان شور و شکوه و حماسه بود سقای عشق و آب و ادب بـود؛ماه تو نـــام آور تمـــام عــــرب بود ماه تو داغ تو تازه تر شده با حرف های او وقتش شده تو روضه بخوانی برای او رو میکنی به او که فدایت سکینه جان جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان شـاید نگـاه تـوســت به قــدّ خمیـده ام یا اینکه شرم میکنی ازاشک دیده ام دیگـر شکستـه قامت ام البنـین بخوان ازروضه های ماه من ای نازنین بخوان نام آوران به شوکت او بُرده اند رشـک درعلقمه چه شد که به دندان گرفت مشک آخر چگونه بر سرِ ماهـم عـمود؟..آه دستـی مگر به پیکر سقا نبود؟ ... آه شرمنده ام زروی تو و مـادرت رباب شرمنـده ام اگــر نرسیده به خیمه آب قلب مـرا ولی تـو رهــا از مـلال کن آرام جــــان من! پــسرم را حلال کن
: امتیاز
|
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
ای که نامت زینت عـرش برین ماه با نوی سمــاوات و زمین فاطمــــه نـامی و هم ام البـنـیـن قــوت قلــــب امـــیر المومنین خوانده ای خود را کنیز فـاطمه درعـمـل ثــابت نمودی برهمه عشق وایمانت نه ازاحساس بود درکلامت عطرنـاب یاس بود راحت جان تو خیر النــاس بود افتخـارت حضرت عـباس بود او گـــل یـــاس گلستان ولاست بچه شیـر بیشه شـیـر خداست بذل و ایثار و کرم در خون تو عفت و شـرم و حیا مرهون تو تـــا ابـــد عشق و وفا مدیون تو جود واحساس وادب مجنون تو بــحـر تقــوا را تو زیبا گوهری نـخــــل ایــمان عـلــی راباوری آمــــدی در بیـــت مولا دیده تر این چنین گفتی به حیدر پشت در منتـــی بگــــذار ای خیــرالبشر فـاطـــمه دیـگرنـخوانــم تاج سر همسر قانونیـــت هســـتم ولی مــــن یتیمـان را کنیزم یا علی یــا عـــلی من خاک راه زینبم نــــام زهـــرا ذکر جاری بر لبم بر در دولـــت سرایـت حاجبم عــــاشقم دلبـــسته ی این مکتبم من به درگــاه تو شاه عالمیـن خادمـــم بـــر مجتبی و برحسین آری آری تـو دلاور مـــادری بـــحر ایمان را تو زیبا گوهری سرفراز از امتحــــان داوری همســــر عشــــق آفرین حیدری فخر طاهراین بُود روی زمین شــــد غــلام کویت ای ام البنین
: امتیاز
|
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
به بستر خفته بانویی حـزینـــه دراوج غربت و غم در مدینه به سینه دارد او یک بـاغ لاله شده قـُـــوت و غذایش آه و ناله زلال اشک خون دردیده دارد ز دوران خاطری رنجیده دارد بُـوَد ام الادب دریای احـساس به روی سینـه دارد داغ عباس بقیع داردبه خاطرنوحه هایش به گوش جان رسد سوزنوایش کشیده نقش ها برروی خاکش ز قبر چـــهـــار مـــاه تابناکش اگر گل های او نور دو عینند همــه قربــــانی راه حــــسـینند مدینه از غمــش ماتم سرا شد به جنت فاطمه صاحب عزا شد بود طـــاهر عیان از تربت او حدیث غصه ها و غـــربت او
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب با ام البینین سلام الله علیها
گمان مکــن پسرت ناتنیبرادر بـــود قسم بــه عشق، کنارم حسین دیگـر بود منــال ام بنـــین و ببــــال بر عبـــاس تو شیر مادر و شیـر تو شیرپـرور بود سقوط قلعهی خیبر اگربه نام علیست فرات، خـیبر دیگـر؛ یـَــل حـیــــدر بود زشام تا به سحردورخیمهها میگشت که ماه هاشمیان بود و مهر پــرور بود به لرزه بود ازاوپشت هفت پشت ستم یَـل تو یک تنه یک تن نبود، لشگر بـود گل ار فتـاد روی خاک میشود پرپر ولی گل تو روی شاخه بود و پرپربـود
: امتیاز
|
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
بدون ماه قـــدم مـی زنم سحـــرهـــا را گـرفتــه اند از ایــن آسـمان قـمرهـا را ز حـالِ زار و غمینش؛ شد عیان بر ما رسانـده است به خانم کسـی خـبرها را نگـاه کن سر پیری چه بی عصا مانده گـرفته انـد از ایـن شیـر زن پسرهـا را چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش بیــاورند بـــرایـش فـــقـــط سپـرهــا را نشسته است سر راه، روضه میـخواند که در بـیـــاورد آه ...آه رهگـذرهــا را کنار آب دو تا دست بر روی یک دست رسانــده است به ما خانـم این خبرها را
: امتیاز
|
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
یا اُمّ بنین! حالِ گـرفـــتار نــدیـدی دستانِ قلم ،اشك علمــدار ندیـــدی بر پیكربی دستِ علـمـدارِ رشیـدت آشفتگیِ سیــــد و ســـالار ندیـدی مادر بخدا بسكه وفا داشت ابالفضل غوغای مواساتِ سـپهدار ندیـــدی گـرآب نیاورد مگـو آبـرویش رفت خونبارشِ آن دیده و رخسارندیدی یك لشگرِ قَدّار كه بنشست به زانـو پاتا سرِاو تـیـرچنــــان خار ندیدی شق القمرِكوفه كه درعلقمه رخ داد تكــــرار رُخِ حـیــدر كــرار ندیدی آنقدرادب داشت كه با سربه زمین خورد سجّادۀ خـون بر قـــــدمِ یــار ندیدی پَس دادهرآن درس كه درنزد توآموخت بـالنـدگیِ مـــكـتب ایثــــــار نـــدیدی مادركه شود اُمّ بنینهیچ غمی نیست درعهد و وفای پسرش هیچ كمی نیست
: امتیاز
|